شماره یک

و آنچه من می بینم...

شماره یک

و آنچه من می بینم...

احساس مسئولیت ...

 

 

 

 

 

مگه میذاشتن آدم بخوابه ... پیمانکار تعویض روکش آسفالت رو می گم ... دیشب ... خیلی سر و صدا کردن ... از یه طرف با پیکور زمین رو سوراخ سوراخ می کردن ... که علتشو نفهمیدم ... از یه طرف این ماشین برش اسفالت خودش کم صدا داره ... وقتی هم دنده عقب راه می رفت بوق می زد ... بماند که این ماشین اگه X متر به سمت جلو حرکت کنه X متر هم باید به سمت عقب بره ! ... حالا دیگه علت نصب هشدار دهنده عقب چیه ، الله اعلم ! ... خدا رو شکر ... ایمنی رو هم اونقدر رعایت کرده بودن که ... فقط هر 15 دقیقه یکبار صدای ترمز شدیده خودروهای عبوری به گوش می رسید ! ... فکر کن تو یه اتوبان ... اون وقت شب ... با اون سرعت های سه رقمی ! ... یهو ببینی که ... یه لاین از مسیر مسدوده ... یه لاین دیگه هم توسط ماشین آلات مسدود شده ... فقط می مونه یه لاین ... برای سواری هایی که تو خط سرعت هستند ... برای اتوبوسهای بین شهری که تو خط سبقت هستند ... و برای کامیون هایی که تو خط کندرو هستند ... حالا قراره هر سه دسته خیلی سریع تو یه خط جا بگیرن ... ABS هم که ندارن !!!  

از نحوه اجرای ایمنی پیمانکار بگم : ... یه چراغ گردون قرمز ... که فکر کنم ثابت بود ... یه نفر گرفته بود دستش ... سعی می کرد دور خودش بچرخه تا بشه چراغ گردون! ... یه آقایی هم کاور شبرنگ پوشیده بود ... کارش هم این بود ... با ماشینا بای بای کنه ! ... البته بعضی وقتا هم خسته می شد این کارو نمی کرد ... و فقط به حرکات مارپیچ ماشینایی نگاه می کرد که دارن میرن با گاردریل اتوبان یکی بشن !!! ... لابد با خودش هم فکر می کرده که این ترمز ABS چیزه خوبیه !!! ...  

منم پشت پنجره ... با چشای پف کرده ... فکر می کردم بهتر از اون داشتن احساس مسئولیته ...