رشته کلام از دستم در رفته ... نمی دونم چرا جدیدا ... جای حروف روی کیبورد رو قاطی می کنم ... بیشتر هم دست راستم قاطی داره ... میخوام ن بزنم م میشه ! ... و می زنم ولی . می شه ... حروف ح خ ج هم که عذاب الهیه ! ... امروز هم ... موسم (موشوارم!) اینقدر چرب بود! که ... تو دست لیز می خورد ...
دروغگویی آدما کم بود ... ABS نداشتن ماشینا هم کم رو مخم بود ... تازگیها بد خواب هم شدم !!!
... بازم جای شکرش باقیه ... هنوز اشتهام رو از دست ندادم!!! ... برای آگاهی از ارتباط من و شکم به مثال زیر توجه کنید:
فرض می کنیم من حاوی اطلاعات فوق العاده محرمانه ، سری و حیاتی می باشم ... آدمهای بد این داستان تصمیم به ربودن من می گیرن ... تا به خواسته شوم خود که همانا دریافت اطلاعات سری می باشد ، برسند ! ... از آنجایی که با زبان خوش به خواسته آنها تن نداده ! ... آدم بدها تصمیم داشته از طرق دیگر من را به حرف زدن وادار نمایند ... شکنجه! ... این انسانهای از خدا بی خبر از مدتی قبل من را زیر نظر داشته و با تمامی خصوصیات و نقطه ضعفهای بنده آشنایی کامل داشته ... و بیهوده وقت خود بابت شکنجه های جسمی و روحی متداول نمی کنند ... آنها به خوبی می دانند ... کلید حل مشکلاشان گشنگی دادن به من است! ...
ولی آنها نمی دانند که :
- اصلا نیازی نیست که خیلی زیاد به من گشنگی بدن !
- نیازی نیست که یک هفته یا حتی یک روز به من گشنگی بدن!
- چند ساعت گشنگی نیز برای من کشنده می باشد!
- تهدید شدن به موارد بالا نیز برای من بمنظور افشای اطلاعات، زیاد و غیر قابل تحمل بوده!
فقط و فقط کافیست : آنها مرا تهدید به تاخیر یکساعته وعده غذایی امروز کنند !!!